ورنا دختر جوانی است که بهعنوان پرستار در عمارتی بزرگ و قدیمی به کار مشغول میشود تا از پسرک خانواده، جیکوب، مراقبت کند. از آنجا که مادر خانواده چندماهی است از دنیا رفته، پسرک به سکوتی خودخواسته فرورفته و حرف نمیزند. او طبق وصیتی که از مادرش شنیده، منتظر است تا صدای او را از میان سنگهای دیوار بشنود.
Read More »